ستون آخر، على جوادى
زوال فلسفه
در حاشیه مرگ ریچارد رورتی
ریچارد رورتی "فیلسوف" معاصر در اوائل ژوئن در گذشت. رورتی را از قبل میشناختم. برخی از آٽارش را مطالعه کرده ام. در دانشگاه استانفورد در شمال کالیفرنیا تدریس میکرد. زمانیکه سردبیری نشریه پرسش را بعهده داشتم، پرسش با او مصاحبه ای انجام داد. ده سئوال کوتاه اما عمیق و فلسفی را در مقابل او قرار داده بود. و پاسخهای کوتاهی را نیز درخواست کرده بود. هم پرسش و هم پاسخ ها هر دو ژرف و تعمق بر انگیز است :
پرسش : معنای زندگی چیست؟ زندگی بر سر چیست و چه ارزشی دارد؟
ریچارد رورتی : طرق گوناگونی برای معنا بخشیدن به زندگی انسان وجود دارد. ما نیازی به یک تئوری جامع برای معنای زندگی نداریم، مردم باید آزاد باشند تا به هر شکل میخواهند به زندگی خود معنا بدهند.
پرسش : خوشبختی و بدبختی را چگونه تعریف میکنید؟ نهایت سعادت و نهایت تیره بختی انسان چیست؟
ریچارد رورتی : نهایت شادی اطمینان از دوست داشتن و دوست داشته شدن است. نهایت تیره بختی، شکنجه شدن است.
پرسش : جبر یا اختیار؟ آیا انسانها، چه فردی و چه جمعی، سازنده تاریخ خویشند یا اسیر سرنوشتی مقدر و محتوم اند؟
ریچارد رورتی: مسلما ما سرنوشت خود رقم میزنیم، حداقل هر گاه همنوعانمان اجازه این کار را بدهند. ایده یک سرنوشت مقدر، برای شانه خالی کردن است.
پرسش : به آینده بشریت خوشبینید یا بدبین؟ به چه سو میرویم؟
ریچارد رورتی : من بدبینم. فکر میکنم دیر یا زود یک ژنرال قزاق سلاحی اتمی به یک دیکتاتور احمق خواهد فروخت و دنیا خود را منفجر خواهد کرد.
پرسش : از میان همه آرمانها و ایده آلهای انسانی، کدامیک فلسفه زندگی شما را بیان میکند؟
ریچارد رورتی : امید عدالت اجتماعی.
پرسش : مرگ را چگونه می نگرید؟
ریچارد رورتی : ترجیحا میکوشم از مرگ اجتناب کنم. اما نمیدانم چگونه میتوانم.
پرسش : خدا چیست؟
ریچارد رورتی : افسانه ای برای جبران از دست دادن والدین!
پرسش : عدالت چیست؟
ریچارد رورتی : جامعه ای عادلانه است که از هیچ کوششی برای تعالی و خود آفرینی فرد خودداری نکند.
پرسش : آیا به پدیده ای به نام ذات یا سرنوشت بشریت اعتقاد دارید؟ ارزیابی تان از این "سرشت" چیست؟
ریچارد رورتی : خیر، بشریت سرشتی در خود ندارد. در جوامع آزاد انسانهای نو همواره در حال بوجود آمدن هستند.
پرسش : بزرگترین درسی که زندگی به شما آموخته است، پر ارزش ترین حقیقتی که به آن پی برده اید، کدام است؟
ریچارد رورتی : از عشق و محبت بیش از هر چیز دیگر خیر می بینید.
این رورتی "فیلسوف" است. پاسخهایش عمیق است. نتوانست "علیرغم میل اش" از مرگ اجتناب کند. زندگی بدون مرگ معنایی ندارد. مرگ تداوم زندگی است. شاید بخشی از زندگی است. اما رورتی فلیسوف دورانی است که بیش از هر چیز دوران پایان فلسفه است. دوران حاضر دوران علم و تجربه است. دوران فیزیک، ریاضیات و میکرو بیولوژی است. فلسفه با ایدئولوژی آلمانی عملا به پایان خود رسید. ماتریالیسم پراتیک، مارکسیسم، این پایان فلسفه را رسمیت بخشید.
اما رورتی فقط در حوزه فلسفه باقی نماند. گاها به سیاست نیز پرداخت. در زمینه مسائل ایران نیز اظهاراتی کرده است. پیش ازمرگ در مصاحبه ای با روزنامه ای ایتالیایی میگوید: "ملی گرایی تنها پاد زهر اسلام گرایی در ایران است" و اضافه میکند: "نیروهای سکولار ایران چاره ای به جز جستجوی مخرج مشترک های دیگری بر پایه ملی گرایی ندارند." و این اقدامات را "آغاز دمکراسی" در آینده ایران میداند.
این مجموعه را باید در زمره سیاه ترین اظهارات رورتی و دوران معاصر قلمداد کرد. ملی گرایی پاد زهر اسلامگرایی نیست. خود زهر است. خود مانند اسلامگرایی از بدترین نوع سموم در جامعه معاصر است. جنگهای قومی و کشتار میلیونی در رواندا و جنایت ملی در تکه پاره های یوگسلاوی محصول عملکرد مستقیم ناسیونالیسم و ملی گرایی است. گورهای دسته جمعی در کنار جوخه های اعدام فصل مشترک ملی گرایی و اسلامگرایی است. ملی گرایی جهل است، عقب مانده و ضد انسانی است. یک رکن سکولاریسم جدایی از این هویتهای کاذب و ضد انسانی و فائق آمدن برهویت های ملی و ناسیونالیستی است. ناسیونالیسم در ایران پس از جمهوری اسلامی با هزار درجه تخفیف "آغاز گر دمکراسی" به معنای حقوق بشر و حقوق مدنی درهیچ زمینه ای نیست و نخواهد بود. جامعه انسانی تنها میتواند بر مبنای هویت انسانی پایه گذاری شود.
کمونیسم کارگری تنها جنبش اجتماعی مبین آزادی، برابری، رفاه و انسانگرایی است. اظهارات پایانی رورتی در عین حال نشانگر گندیدگی و زوال فلسفه در دوران علم است.
|